جدول جو
جدول جو

معنی تب سوخته - جستجوی لغت در جدول جو

تب سوخته
(تَ بِ تَ / تِ)
تبی که از احتراق اخلاط عارض شود و آن البته موجب هذیان و اختلال حواس باشد. (آنندراج) :
در ختم دعا گوش مسیحا چو طبیب است
سنجر ز تب سوخته چند این همه هذیان ؟
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل سوخته
تصویر دل سوخته
سوخته دل، ستمدیده، مصیبت دیده، آزرده دل، غمناک
فرهنگ فارسی عمید
(سُ بِتَ / تِ)
زرگون. زرقون. زرجون. سلیقون. سندوقس. اسرب محروق. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ تِ)
دهی است از دهستان فلاورد بخش لردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 35هزارگزی جنوب لردگان. دارای 130تن سکنه است. آب آن از چشمه تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
کنایه از کسی که غم و اندوه خود را پنهان دارد و بخوشی و مسرت تظاهر نماید: خندۀ قباسوخته ها
لغت نامه دهخدا
(دِ لِ تَ / تِ)
دل ستمدیده. دل غم دیده:
سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس
اندوه دل سوخته دلسوخته داند.
سعدی.
نفس آن روز برآرم به خوشی از ته دل
که دل سوخته در بزم تو مجمر گردد.
سلمان (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ تَ / تِ)
اسم فارسی راسخ است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان بردخون است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 221 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان بخش جالق شهرستان سراوان است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ سَ)
تبی شدید که درجۀ حرارت بیمار به حد نهایی بالا رود. رجوع به تب شود
لغت نامه دهخدا
کسی که غم و اندوه خود را پنهان دارد و بخوشی و مسرت تظاهر نماید: خنده قباسوخته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبا سوخته
تصویر قبا سوخته
کپاه سوخته اندوهگین شاد نما
فرهنگ لغت هوشیار
((~. تِ))
کنایه از کسی که غم و اندوه خود را پنهان دارد و به خوشی و مسرت تظاهر نماید
فرهنگ فارسی معین